کد مطلب:35567 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:125

حقیر بودن دنیا در نظر علی











دنیا در چشم علی (ع) بدین تركیب است:


نباشد در این خانه غیر از الم
كه بنیان دنیاست بر رنج و غم


به بیغوله اهریمن نانجیب
گشوده است هر گوشه، دام فریب


نمانده است یكسان شود برخلاف
خداوندش از غم ندارد معاف


چنین است و تا بوده این سان بود
كه این خانه جای دو رنگان بود


در این خانه نی جای آسایش است
نه، هرگز پذیرای آرامش است


به غم خانه كی عیش باشد روا
كه فرصت نبخشید ما و ترا؟


هر آن كس بدین خانه شد مبتلا
شب و روز آماج شد بر بلا


بود آن كماندار باریك بین
كشیده كمان را گشوده كمین


پیاپی پراند به سوی هدف
كند بی امان ساكنینش تلف


مگر دیده بستید بر مردمان
كه خفتند از آن تیر بر خاكدان!؟


چه پندار كردی، از او ایمنی؟
كه مانده است تا تو شدی ماندنی؟


چو با دیگران كرد این ناسزا
همان می كند نیز جان ترا


بدان سان كه اسلاف ما را ز اوج
درافكند بر رهگذر فوج فوج


ترا نیز آخر به زیر آورد
در آن تنگنا ناگزیر آورد


كه اسلاف بودند مغرورتر
تنومند و زورآور از هر نظر


به از ما جهان را نگه داشتند
بسی بذر مهر و وفا كاشتند


به گاهی كه نوبت به آنان رسید
بریدند از زندگانی امید


نهادند آن را كه برداشتند
گذشتند و بر جای بگذاشتند

[صفحه 308]

گذشتند و غوغا نكردند سخت
چو تابوت دیدند بر جای تخت


لباسی كه پوشیده بود از حریر
چنین خاك مرطوب شد ناگزیر


همه سنگ بالین و بستر ز خاك
از آن خاك فرخنده بر جا مغاك


نهادند بر جای عالی قصور
گزیدند بر جایشان تنگ گور


چه گوری گه آباد و گاهی خراب
كه تار است و بر روشنی چاره یاب


خموش است و از دل برآرد خروش
در آرامشش هست بس جنب و جوش


همه مردمش گرچه هم خانه اند
به همسایگی پاك بیگانه اند!


همه غرق در بیم و بیهوش و كوش
درافتاده مدهوش و وحشت فروش


تو گویی، در آن خوابگه ایمنند
ولی چشم بگشا چها می كشند


نگردند با یكدگر آشنا
كه وحشت در آنجاست فرمانروا


در آن شهر آیین دیدار نیست
كسی با كسی از وفا یار نیست!


نه راهیست بر خانه ی یكدگر
نه كس بر غم دیگری چاره گر!


چگونه شود بر دگر غمگسار
كه گشتند ناچیز اندر فشار


همان خاك آدمخور از استخوان
نه بر جا نهادست نقش و نشان


سرانجام خوابی چنین هولناك
ضروریست بر جمع در زیر خاك


هم اكنون در اندیشه خوابگاه
توان بود آسان به روز رفاه


كه آن گور تاریك روشن كنی
چنان تنگنا رشگ گلشن كنی


چراغ عمل برفروزی چنان
كه آن گور تاریك گردد جنان


همه كشته را بازیابی به جان
درو كرده خرمن در آن خاكدان


جزای همه كرده یابی بجان
سپرده ستانی چنین بی گمان

[صفحه 309]


صفحه 308، 309.